سیزدهمین ماهگرد رستا
رستای نازم سیزدهمین ماهگردت مبارک دختر قشنگم توی این ماه خیلی خیلی تغییر کردی . البته ماه قبل هم همینطور بود اما این ماه محسوس تر! رفتارت خیلی بزرگونه شده . کاملا حرف میزنی و حرف ما رو می فهمی . اولین روز های این ماه رو همچنان با بابا محسن و بابا جون و خاله سپری کردیم. می خواستیم از فرصتی که بابا محسن پیشمون هست حداکثر استفاده رو ببریم . البته سخت بود چون من صبح تا عصر سر کلاس بودم . جمعه عصر 21 شهریور بعد از کلاس من، با هم رفتیم اسکله Eminonu و سوار کشتی شدیم که از تور بسفر لذت ببریم. منظره قشنگی بود . یکم سوار کردن شما به کشتی سخت بود. مخصوصا اینکه باید از پله ها میرفتیم بالا. اما هر طوری بود رفتیم. بغل...