ششمین ماهگرد رستا
دختر خوشگل مامان و بابا شش ماهگیت مبارکککککک
عزیز دلم به چشم بهم زدنی 6 ماه گذشت و شما واسه خودت خانومی شدی این ماه کلی کارای جالب و با مزه انجام دادی... هر روز با نمک تر از دیروز
اول این ماه که شروع کردی به قل قل خوردن کف اتاق ... اولین روز توی هال تا نزدیک حمام رسیدی قهرمان
اولین هدیه ولنتاین رو از خاله جونت گرفتی البته قبل از موعد چون خاله و مامانی و باباجون رفته بودن حج
کارهای بانمک زیادی کردی مثلا توی تخت می چرخیدی و همه چیزو میریختی توی سرت ، یه پاتو از توی لباس سرهمی در میاوردی و بعدش هم با 2 تا چشم درشت راست راست توی چشمم نگاه میکردی و میخندیدی
یه عالمه سوغاتی مکه گرفتی ... لباس و عروسک ...کمدت دیگه پر شده کامل
برای اولین بار با من اومدی ارایشگاه خخخخخخخخخخ و خیلی متشخص برخورد کردی ... همه انگشت به دهن مونده بودن .... این مورد ضروری بود ، جنبه آموزشی داشت خوووب
برای اولین بار در مراسم نومزدنگ حاضر شدی و باز هم متشخص برخورد کردی . قسمت جالب داستان این بود که با صدای موزیک تند تند و تند تر پستونک میخوردی خخخخخخخخخ
یه روز حسابی برامون سخنرانی کردی و صداتو ضبط کردیم به نظر ما قشنگترین صدای دنیاست
در 168 روزگی برای اولین بار 2 قاشق سوپ خوردی
برای اولین بار خانوادگی و البته همراه با خاله ات رفتیم رستوران... تو همون اول شیرجه رفتی وسط سیب زمینی سرخ شده ها
از اواسط ماه خوابالو شدی و صبحها دیر بیدار میشی تنبل خانوممممم
در 175 روزگی یه دفعه شروع کردی به سخنرانی با آوای جدید ongad...auduuuu... dadadada...dehh وای که فدات بشم خوردنی بعدش هم 4 دور کامل 360 درجه توی تخت زدی و همه چیو بهم ریختی
گل مامان و بابا هم در اخرین روزهای این ماه ما رو غافلگیر کرد و سینه خیز رفت اتاق پیمایی.....
توی این ماه با به دنیا اومدن رونیکا کوچولو ، به سمت دختر عموئگی نائل شدی
راستی یادم رفت بگم که توی این ماه سه تایی با هم رفتیم خرید صندلی غذا و صندلی ماشین برای شما الان شما توی صندلی خودت میشینی و فرنی و سوپ میخوری ... توی ماشین هم همش به توپ توپ های روی صندلیت نگاه میکنی
خلاصه رستا خانوم کارهای دیگه ای هم میکنی که هر لحظه میخوایم بخوریمت اما چاره ای نیست جز بوووس و بغللل
فدای dadadada گفتنت هم بشم من ( این توی دلم مونده بود خخخخ)
عکس شما در اخرین روز شش ماهگی