رستا رستا ، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

عشق کوچولوی ما

بیست و دومین ماهگرد رستا

1394/5/29 16:46
نویسنده : فامی
782 بازدید
اشتراک گذاری

محبتمحبتمحبتمحبترستای ناز مامان و بابا 22 ماهگیت مبارکمحبتمحبتمحبتمحبت

21 ماه و 9 روزه در پارک کنار خونمون

از اونجایی که من کماکان مامان گرفتاری هستم ، کوتاهی در نوشتن وبلاگت همچنان ادامه داره و بعید میدونم اصلاح بشم . الان که دارم صفحات این ماه رو روی سررسیدم ورق میزنم و میبینم ، وضع خیلی امیدوار کننده نیست. حافظه ام هم که تعطیل رسمی !!!! چاره ای نیست غیر از اکتفا به همین اندک! خندونک

رستای ناز مامان و بابا توی ماه 22 از زندگی قشنگش، کارای قشنگی هم انجام داده . عروسکهاشو خوابونده و بهشون گفته بخوابید .

رستا در حال خوابوندن عروسکهاش.... 21 ماه و 22 روزه

چراغ اتاق رو هم خاموش کرده. البته دستش فقط به کلید برق توی هال میرسه فعلا!!! جالبه که حساسیت عجیبی داره به نور هال، بیشتر اوقات میره چراغ رو خاموش میکنه و نمیذاره ما هم چراغ رو روشن کنیم عینک. خودشم میگه میخوام بخوابم !!!

ضمناً مبل توی هال مورد علاقه ویژه رستاست. شبها که مامان رو بی خواب میکنه ، میاد بغل مامی و میگه بخوابم مبل... یعنی بخوابم روی مبل . البته که این داستان کوتاه نیست و حداقل 2 ساعتی طول میکشه  و مامان هنوز نتونسته علتش رو بفهمه و بعد از 22 ماه یه خواب راحت داشته باشه.

 

رستا وقتی روی مبل دراز میکشه مثل زمانی که شیر مامانو میخورد ، دست مامانو میگیره و نوازش میکنه. به مامان هم میگه دستتو میخوام و در واقع معتاده به این کار. ناگفته نماند که منم بدم نمیاد که هیچ، خیلی هم لذت می برم. دستمو می بره سمت لباش و با لباش نوازش میکنه. یه حالت عشقولانه منحصربفرد مامان و دختر!!

توی این ماه برای اولین بار موهای رستا رو خرگوشی بسته مامان. پنجشنبه 28 خرداد که رستا 21 ماه و 9 روزه بود. با هم رفتیم رستوران کریستال. خیلی ناز  شده بود!!

رستا در رستوران کریستال .... 21 ماه و 9 روزگی

 

رستا توی این ماه 2 ساعت هم با مامان اومده سر کار. علتش هم فوت عموی مامانی بود که کسی نبود رستا رو نگه داره .

21 ماه و 3 هفته.... رستا پشت میز اداره

روزها با باباجون رفته توی حیاط و سوار ماشین قرمز خوشگلش که باباجون براش خریدن شده و کیف کرده .  رابطه بین رستا و باباجون رو خیلی دوست دارم .... کاش منم به اندازه بابام حوصله داشتم  و البته مامانم! همینجا ازشون تشکر میکنم. با اینکه میدونم فرصت ندارن به وبلاگ سر بزنن اما امیدوارم من و محسن هم  در آینده مثل اونا حوصله و انرژی برای نوه مون داشته باشیم

 رستا توی این ماه دو تا جشن تولد رفته ، یکی دایی جان و یکی مامان جان

رستای 21 ماه و 3 روزه بعد از جشن تولد دایی

 

رستا در تولد مامان .... 4 روز مانده به 22 ماهگی

النگوهای رستا خانوم رو توی این ماه از دستش در آوردیم و یه جفت جدید دستش کردیم.  اینم عکس از النگوهایی که دیگه اندازه دست رستا نبودند.

متاسفانه این ماه یه مریضی یک هفته ای گلاب به روتون اسهال داشت که خیلی اذیت شد رستا و البته مامان. اینم از رستای تب دار :

رستا 21 ماه و نیمه ... تب دار

 

چیز بیشتری یادداشت نکرده بودم .... در واقع صحیح تر آنست که بگویم : چیزی یادداشت نکرده بودم گیج در نتیجه بریم سراغ سخنوری!!

اینم یه چشمه از ذوق کردنهای رستا در پارکینگ خونه مامانی و باباجون

21 ماه و 3 هفته

اندر احوالات سخنوری رستا خانوم :

سرده = سرده .... رستا بعد از یه آب بازی و شستشو در حمام، تا مامان درو باز کرد گفت ، سرده !!

صوتری = صورتی

خیلال = خیار

بوفالو = بوفالو ..... سیر تکاملی بوفالو تکمیل شد و بالاخره در 21 ماه و 9 روزگی رستا به اوج رسید . از بوفو به بوفالو

با هم بلیم = با هم بریم

گاویش = گاومیش .... قطعا من مادر خشنی نیستم اینا همش از کتاب بچه های جینگیلی نشأت میگیره !

21 ماه و نیمه ... در حال تورق بچه های جینگیلی

دورّه میخوام = دوباره میخوام .... یعنی خودم عاشق این جمله ام مخصوصا که با لحن خاصی هم ادا میشه .

بینات = برنارد Bernard... یکی از شخصیت های کارتونی محبوب رستا .... درخواست برای تماشا بالاست !

بازم مَخوام = بازم میخوام ... لهجه داره فسقلک

سیل = شیر .... اعم از خوردنی ، سلطان جنگل یا شیر آب

لیلون = لئون Lion .... من سواد انگلیسی دارما اما شبکه پویا نوشته لئون ما هم به رستا لئون یاد دادیم و نتیجه اش شد لیلون !! اینم از شخصیتهای خیلی محبوب کارتونی برای رستا خانوم

اینم رستا در حال تماشای کارتون با جدیت هر چه تمام تر

21 ماه و 3 روزه در حال تماشای کارتون

آگا اینکی = آقا عینکی .... اینم از کارتون گوسفند زبل یا درستش Shaun the Sheep  و به قول رستا ببعی اومده. اون آقاهه که عینک میزنه معروف به آگا عینکی ( آقا عینکی) !

شَپَر شیپ = Shaun the Sheep  نخندید !!!

سفینه = سفینه .... توی دو تا کارتون رستا سفینه دیده یکی ببعی و یکی لئون

می پیچه اون تو = یعنی صدای قورباغه می پیچه اون تو .... قسمتی از کارتون لئون که صدای قورباغه می پیچه داخل تنه درخت

ببعیا آگا اینکیو میسورن = ببعی ها آقا عینکی رو میشورن...  می سورن = می شورن ( می شویند ) .... قسمتی از کارتون ببعی

تولد = تولد

هدیه = هدیه ... به همین وضوح ادا میشه .... وقتی ببعی ها به نی نی ببعی توی تولدش هدیه میدن، رستا هم اینا رو یاد میگیره

اِباس = لباس .... بازم از توی کارتون ببعی یاد گرفته که ببعیا به نی نی بعی لباس هدیه میدن

هوک = خوک / هوکا = خوکها .... اینم واسه کارتون ببعیه . وقتی توپ پینگ پنگ ببعی میفته توی فنجون چایی هوکا !!!!

کیک = کیک

می پره ، می پرم ، پریدم = نیازی به گفتن نداره .... همه رو صرف میکنه و تمرین میکنه .

بیتاره هاپوووو = بیچاره هاپو ..... منظورش برنارد هست که توی یکی از قسمتها خیلی بلا سرش میاد . رستا هم بیتاره هاپوووووو رو با چنان لحن سوزناکی میگه که اشک آدم در میاد

لوله = لوله .... اشاره دارد به لوله های آب داخل دستشویی که متاسفانه روکار شده !

2 تا لوله = 2 تا لوله ... یادم رفته بود بگم که رستا بلده بشمره!

مُد = مُرد ..... موچه مد = مورچه مرد

منو ببر خونه = منو ببر خونه ..... وقتی توی گرما بچه رو ببری باغ پرندگان ، مستاصل میشه و جمله میگه که مامان منو ببر خونه... اینم سندش:

رستای 22 ماهه در باغ پرندگان تهران

کاتون بذار = کارتون بذار

پویا = شبکه پویا

میدونم که بازم بوده اما من یادم نیست زبان

21 ماه و نیمه

دوستت داریم خوشمززززززه خانوم

 

عکس های روزانه رستا خانوم در اینستاگرام

https://instagram.com/fsm_rasta

 

 

پسندها (2)

نظرات (2)

مامان عطرین
30 مرداد 94 12:35
این بار وبلاگشو با یک حس دیگه خوندم چون رستا جونو از نزدیک دیدم و حالا بیشتر میتونم شیرین کاری هاشو تصور کنم . زنده و پاینده باشه الهی
سپیده ماماي سپنتا
14 شهریور 94 14:41
دخمل شيرين سخن ......قربونش برم چقدر خوش صحبتي شما خانم