رستا رستا ، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

عشق کوچولوی ما

بیستمین ماهگرد رستا

1394/2/26 16:53
نویسنده : فامی
545 بازدید
اشتراک گذاری

جشن محبترستای ناز مامان و بابا 20 ماهگیت مبارک محبتجشن

رستا در حال خوردن پف پفی و برگشت از خرید عصرانه با مامان ( 20 ماهگی)

 

دختر نازم بازم این مامان خانوم کوتاهی کرده و درست و حسابی خاطرات روزانه شما رو ثبت نکرده واسه همین به وبلاگ نویسی که میرسه از فرط غصه میخواد اشک بریزه که ای داد چرا این حافظه من هر روز داره بدتر و بدتر میشه گریه فقط خدا رو شکر روزی حداقل 20 تا عکس ازت انداخته که یه نگاهی به اونا بندازه و استارت کارو بزنه عینک

رستا خوشحال توی حیاط خونه . از پارک برگشته. 19 ماه و نیم

  شرح سخنوری : 

هاگی = خرگوش ( پیدا کردن رابطه به این دو تا به من اصلا مربوط نمیشه خندونک) رستا خانوم اولین روز ماه 20 هاگی رو به زبون اورد  

من اومدم = من اومدم ... وقتی مامان در حمام رو باز کرد تا رستا قلقلی رو بغل کنه ، یه خوشگل لخت پوشکی به مامانش گفت من اومدم  

باس کن = باز کن ... قبل از جمله بالا به بابا محسن گفته باس کن . یعنی بابا در حمام رو باز کن دیگه من میخوام برم پیش مامانم خنده

کا = کلاه ...دخترک ناز قصه زندگی ما توی این ماه عاشق کلاهش شده و توی خونه هم میره از توی کشو کلاهش رو بر میداره میذاره روی سرش و میگه کا 

چایی بخوییم = چایی بخوریم ... داستان این بود که بابا تا سینی چای رو اورد، رستا خانوم انگار که یه 10 سیخ کباب خورده باشه و منتظر چای قند پهلو باشه با ذوق گفت چایی بخوییم 

پیشند = پیشبند ... بابا رستا رو نشوند توی صندلی غذاش و فراموش کرد پیشبند رستا رو ببنده ... رستا هم خیلی معترضانه گفت پیشند !! یعنی مگه نمیدونید من باید پیشبند داشته باشم موقع غذا سوت

بخ ( bekha) = بخواب ... البته این کلمه سیر تکاملی رو طی کرد و در نهایت در ماه بعد درست شد. من غیبگو نیستم. یه مادر وبلاگ نویس تنبلم که توی ماه 21 دارم پست ماه 20 رو میذارم 

جی جی بن = هرگونه حشره ... عمرا کسی بفهمه منطق پشت این داستان رو . منم نفهمیدم 

سُسن = این کلمه یکبار ادا شد و به شدت مشکوک به محسن هست سوال

جی جی اومد = جوجو اومد ... دخترم وقتی پرنده رو در آسمان سرزمین پدری دید ، آواز جی جی اومد جی جی اومد سر داد 

هفا = هشت پا .... این یه مدلشه دیگه خندونک حال نمیکنه بچه و یه پاشو قطع کرده .... از روی صفحه اموزشی واسمون نام می برد تا رسید به هفا 

بند = بند شلوار .... دخترکم بند شلوار مامانشو گرفت و تکرار کرد بند بند بند 

سُر = سرسره ... آخرای ماه 20 که رستا خانوم واکسن 18 ماهگیشو زد بعدش رفت پارک و سرسره بازی کرد و یاد گرفت بگه سُر 

مبل = مبل ....محل راحت نشستن، بازی کردن، خوردن، خوابیدن، بپر بپر ، خنده و ... خوب معلومه یادمیگیره اونم درست 

دندون = دندون  / گاز = گاز ... گلکم روی مبل پیش مامانش نشسته بود و دندون مامانشو نشون داد و بعد انگشتش رو آورد جلوی دهن مامان و گفت گاز 

گاوو = گاو ... اینو واقعا نمیدونم چرا لهجه اش هی شیرازی و شیرازی تر میشه گیج

باسن = باسن .... من هیچ حرفی برای گفتن ندارم خسته

خوب اینایی که الان اضافه میکنم بقایای ماه 20 در حافظه مامانه :

رستا چند تا کتاب بچه های جینگیلی داره و از اونجا اسم خیلی از حیوانات رو یاد گرفته : 

مُمون = میمون 

بوفو = بوفالو 

گوییل= گوریل

ما=مار

ساسو = راسو 

گاوو= گاو

شیر= شیر ( البته ر تلفظ نمیشه ) 

ببر = ببر 

جی جی = جوجو 

غیر از حیوانات میگه : 

صب کن = صبر کن ( یه بعد از ظهر که مامان از سر کار برگشت و در زد ، صدای مامانی رویا اومد که صبر کن الان میام، رستا هم پشت سر مامانی میگفت صب کن صب کن صب کن  خندونک

 

شرح ماوقع :

این ماه در ادامه و تکمیل فرایند شکنجه و کشتار مامان و بابا ، همچنان با بی خوابی های شبانه بخصوص واسه مامان شروع شد و مامان همچون جنازه ای هر روز راهی سر کار میشد

این ماه رستای ناز تقریبا هر روز عصر با مامان یا بابا یا هر دو رفته پارک. تازه یه روزهایی دوبل کار کرده و صبح هم با مامانی رویا رفته ددر... با کلی نی نی دیدار کرده و بازی کرده و به زبون مریخی سخن گفته 

رستا در پارک پرواز همراه مامان و بابا در حال سرسره بازی برای اولین بار ( 19 ماه و 6 روزگی)

 

رستا در 20 ماهگی بعد از واکسن

با مامان یه مهمونی رفته که کلی نی نی دیده و نانای کرده 

رستا در مهمونی بازی با دوقلوها ( 19 ماه و نیم )

یه سفر رفته که توی راه پوست مامان و باباشو کنده : داستان ماشین زدگی و بالا آوردن و غیره سبز اما در عوض با دو تا مامانی و 2 تا باباجون و مامان و بابا و خاله زینب کلی حال کرده ، گاوو دیده ، جوجو دیده ، رودخونه دیده ، جی جی بن دیده ، ابر و گل و عشق و صفا 

رستا در سرزمین پدری ... شوق دیدن گل شقایق ( 19 ماه و 3 هفته )

واکسن 18 ماهگی رو با 2 ماه تاخیر در روز 17 اردیبهشت زده و 2 روز تب کرده و 1 روز کامل راه نرفته و 1 روز لنگان لنگان 

 

یه شب با مامان و بابا رفته جشن روز زن که توی محل کارشون برگزار میشده و در واقع انگار رفته باشه کنسرت و شو ... کنسرت فریدون ، کنسرت گروه رستاک و شوی حسن ریوندی  همونجا هم میونه اش با پویان خوب شد و به قول خاله لیلا فهمید باید به من کم محلی کنه و به پویان بخنده خندونک پویانم به مامانش گفت دلت بسوزه رستا به من خندید ...   اینم وضعیت ماست والا به خدا قه قهه

 

رستا در جشن روز زن ( 19 ماه و 5 روزگی )

رستا خانوم توی این ماه هم کما فی السابق یه دختر فرهیخته بوده و حسابی کتاب خونده و با مامانش رفته خرید و کتاب انتخاب کرده . این فرهیختگی تا به حدی بوده که وسط طبیعت هم دست از مطالعه بر نداشته . اینم سندش 

 

رستا در حال مطالعه در طبیعت سرزمین پدری ... 19 ماه و 3 هفته

مامان با حافظه داغونش بیش از این یادش نیست  دروغگو

مثل همیشه اگه چیزی یادم اومد میام اضافه میکنم .... راستی پست های عکسهای ماه 19 و 20 رو با تاخیر میذارم. چه کنم من یه مامان گرفتارم دخی جان خندونک

 

راستی هر بازدید کننده گلی که دوست داشت میتونه صفحه دخترم رو توی اینستاگرام هم فالو کنه. مامان رستا هر روز چند تا عکس از رستا اونجا اپلود میکنه 

fsm_rasta

 www.instagram.com/fsm_rasta

پسندها (3)

نظرات (4)

مامان نیما
5 خرداد 94 13:24
ماشالا به این دختر.حتما وقتی بزرگ بشه قدر زحمتاتو میدونه مامان رستا. کجا ایشالا بازم میری سفرو رستا تنها میمونه
سپیده ماماي سپنتا
6 خرداد 94 10:46
يعني ما عاشق اين فرهيختگي رستا خانم ... هزار ماشا... خدا حفظش كنه....بوس بوس
مامان عطرین
9 خرداد 94 18:36
سلامن مثل هرماه عالی بود
مامان رستا
13 مرداد 94 1:59
رستاااا جووون خییییییلی دوست داشتنی هستی انشالله همیشه موفق باشی گلم