پانزدهمین ماهگرد رستا
به به رستا خانوووووم 15 ماهگیت مبارک زیبای مامان و بابا عزیز دلم نمیدونم خوشحال باشم یا تاسف بخورم که زمان داره زود میگذره و داری بزرگ میشی... یه وقتایی دلم میخواد بگذره و زودتر یه خانوم کامل بشی ، اما از یه طرف حس میکنم زمان داره از دست میره و لحظه های ناب و شیرین بزرگ شدنت ، مثل برق و باد میگذرن و من نمیتونم این حس لذت رو جایی نگه دارم . دلم می خواست میشد لحظه لحظه بودنت رو حفظ میکردم ، حس زیبای در آغوش کشیدنت، حس منحصربفردی که وقتی شیر میخوری نسبت به هم داریم و حسی که تو با دستهای نرم و نازت مامان رو نوازش میکنی ... بوی دوست داشتنی یه نی نی ناااااااااااااز ... و یه عالمه حس لطیف دیگه . تنها کاری که ا...